فرانسیس اسکات کی فیتزجرالد ( انگلیسی : Francis Scott Key Fitzgerald؛ ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶ – ۲۱ دسامبر ۱۹۴۰ ) نویسنده آمریکایی رمان و داستانهای کوتاه بود . آثار فیتزجرالد نمایانگر عصر جاز در آمریکا است . او به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ سده بیستم میلادی شناخته میشود . شناختهشدهترین اثر او رمان گتسبی بزرگ است که اولین بار در سال ۱۹۲۵ منتشر شد .
زندگینامه
دوران کودکی و اوایل زندگی

فرانسیس اسکات کی فیتزجرالد در ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶ در خانوادهای کاتولیک از طبقه متوسط جامعه ، در سینت پال به دنیا آمد . پدرش ، ادوارد فیتزجرالد از نسلی با تبار ایرلندی و انگلیسی بود . ریشه اجدادیِ مادریِ ادوارد به خانواده اسکات کی میرسد که از اولین خانوادههای ساکن در مریلند بودند . نام کوچک فیتزجرالد نیز برگرفته از یکی از اعضای این خاندان ، فرانسیس اسکات کی است که سرود ملی آمریکا ، « پرچم پرستاره » را نوشت . مادرش ماری « مولی » مککویلان نام داشت ؛ دختر مهاجری ایرلندی به نام فیلیپ اف. مککویلان که از راه گسترش خواربارفروشی خود توانست ثروتمند شود . ادوارد فیتزجرالد پس از جنگ داخلی آمریکا، از مریلند به مینهسوتا نقلمکان کرد تا تجارت ساخت مبلمان حصیری را آغاز کند . یک سال پس از تولد فیتزجرالد ، تجارت مبلمان حصیری پدرش شکست خورد و اعضای خانواده به بوفالو نقلمکان کردند تا پدر بهعنوان فروشنده به پروکتر اند گمبل بپیوندد . فیتزجرالد بیشترِ دهه اولِ زندگیاش را در بوفالو و نیز میاندورهای مختصر را که از ژانویه ۱۹۰۱ تا سپتامبر ۱۹۰۳ است ، در سیراکیوس گذراند . والدینش او را به دو مدرسه کاتولیک در وست ساید بوفالو فرستادند ؛ نخست هالی آنجلز کانونت ( ۱۹۰۳–۱۹۰۴ ) و سپس آکادمی ناردین (۱۹۰۵–۱۹۰۸). همسالانش فیتزجرالد را در دوران کودکی ، بهعنوان پسری با هوش غیرمعمول و مشتاق ادبیات توصیف کردند . پروکتر اند گمبل پدرش را در مارس ۱۹۰۸ اخراج کرد و خانواده به سینت پال بازگشت . اگرچه پدر الکلیاش تهیدست شده بود اما ارثیه مادرش کمک خرج خانواده بود تا بتوانند در همان وضعیت متوسط زندگی کنند . فیتزجرالد از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۱ در آکادمی سینت پال تحصیل کرد . فیتزجرالد در سیزده سالگی اولین اثر داستانی خود را در روزنامه مدرسه منتشر کرد . در سال ۱۹۱۱ ، والدین فیتزجرالد او را به مدرسه پیشدانشگاهی کاتولیکی نیومن در هکنساک فرستادند . در نیومن ، پدر سیگورنی فی به تواناییهای ادبیاش پی برد و او را تشویق کرد تا نویسنده شود .
پرینستون و جینورا کینگ


فیتزجرالد پس از فارغالتحصیلی از نیومن در سال ۱۹۱۳ ، در دانشگاه پرینستون ثبتنام کرد و یکی از معدود کاتولیکهای جامعه دانشجویی شد . او با گذشت نیمسالهای تحصیلی ، با همکلاسیهایش ادموند ویلسون و جان پیل بیشاپ دوستیِ نزدیکی را شکل داد که هر دوی آنها بعدها به حرفه ادبیاش کمک کردند . فیتزجرالد که مصمم بود تا نویسندهای موفق شود ، داستانها و شعرهایی را برای پرینستون تراینگل کلاب ، پرینستون تایگر و ناسائو لیت نوشت . فیتزجرالد در طی سال دوم دانشگاه و وقفه تعطیلات کریسمس به سینت پال بازگشت ؛ در آنجا جینورا کینگ ، نووارد ۱۶ ساله شیکاگویی را دید و عاشق او شد . آن دو رابطه عاشقانهای را آغاز کردند که برای چند سال ادامه داشت . او به الگویی ادبی برای ایزابل بورگه در اینسوی بهشت ، دیزی بیوکنن در گتسبی بزرگ و بسیاری دیگر از شخصیتهای داستانی فیتزجرالد تبدیل شد . زمانی که فیتزجرالد دانشجوی پرینستون بود ، جینورا در مدرسه ویژه دختران وستوور ، در نزدیکی کنتیکت تحصیل میکرد . او تا زمانی که جینورا را بهدلیل لاسزنی با انبوهی از ستایندگان جوان از پنجره خوابگاهش اخراج کردند ، در وستوور با او دیدار میکرد . بازگشت او به خانه، به معاشقههای هفتگی فیتزجرالد پایان داد . علیرغم فاصله بسیاری که بین آن دو شکل گرفته بود ، فیتزجرالد همچنان به او علاقهمند بود و از اینسر به آنسر کشور سفر کرد تا خانواده کینگ را در عمارت خانوادگیشان در لیک فارست ملاقات کند . اگرچه جینورا عاشق او بود اما خانواده طراز اول کینگ اظهار عشق اسکات را بهدلیل وضعیت اجتماعی او و مقایسهاش با سایر خواستگاران پولدار تحقیر کردند . ظاهراً چارلز گارفیلد کینگ ، پدر مستبد جینورا به فیتزجرالد جوان گفت : « پسران فقیر نباید به فکر ازدواج با دختران پولدار باشند . » فیتزجرالدِ آماده خودکشی که جینورا او را بهعنوان شریک زندگی نامناسب نپذیرفت ، در بحبوحه جنگ جهانی اول برای نیروی زمینی ایالات متحده داوطلب خدمت شد و بهعنوان ستوان دوم مأموریت یافت . در حالی که در انتظار برای اعزام به جبهه غربی، جایی که امید داشت تا در پیکار بمیرد ، در اردوگاه آموزشی واقع در فورت لونوورت مستقر شد که فرماندهی آن را دوایت آیزنهاور، ژنرال و رئیسجمهوری آینده ایالات متحده بر عهده داشت . فیتزجرالد ظاهراً تحت اختیار آیزنهاور آزرده و بهشدت از او متنفر بود . فیتزجرالد با امید به انتشار رمانی تا پیش از مرگ مورد انتظارش در اروپا ، دست نوشتهای ۱۲۰ هزار کلمهای را در مدت سه ماه نوشت که خودپرستهای رمانتیک نام داشت . هنگامی که او دستنوشته را برای ناشران فرستاد ، اسکریبنرز آن را رد کرد . با این حال ، این اثر مورد توجه مکسول پرکینز ، نقاد قرار گرفت که نوشتههای فیتزجرالد را تحسین و او را تشویق کرد تا پس از بازبینیهای بیشتر ، دوباره آن را بفرستد .
خدمت ارتش و زلدا سایر

طرحی از زلدا سایر، اثر هنرمند گوردون براینت که در مجله متروپولیتن انتشار یافت
اقامت موقت فیتزجرالد در مانتاگامری در نوامبر ۱۹۱۸ ، زمانی که بهسوی شمال به کمپ میلز در لانگ آیلند انتقال یافت ، برای مدت کوتاهی متوقف شد . هنگامی که در آنجا مستقر بود ، نیروهای متفقین با آلمانیها آتشبسی را امضا کردند و جنگ پایان یافت . او که به پایگاهی در نزدیکی مانتاگامری بازگردانده شد تا منتظر ترخیص باشد ، مشغله خود به زلدا را از نو کرد . اسکات و زلدا ، هر دو درگیر کاری شدند که فیتزجرالد بعدها از آن بهعنوان بی ملاحظگی جنسی یاد کرد و طی دسامبر ۱۹۱۸ رابطهشان را به پایان رساندند . اگرچه فیتزجرالد در ابتدا قصد ازدواج با زلدا را نداشت اما این زوج به تدریج خود را نامزد غیررسمی میدانستند . با این حال ، زلدا تا پیش از توفیق مالی فیتزجرالد ، از ازدواج با او امتناع میکرد . فیتزجرالد به محض ترخیص در ۱۴ فوریهٔ ۱۹۱۹ به نیویورک رفت و در آنجا از ویراستاران روزنامههای مختلف برای دریافت شغل تمنا کرد اما نتیجهای در پی نداشت . او سپس به نوشتن نسخههای تبلیغاتی روی آورد تا بتواند موقعیت خود را حفظ کند و در عین حال بهعنوان نویسنده داستانی به موفقیت دست یابد . فیتزجرالد بهطور مداوم برای زلدا نامه مینوشت و در حوالی مارس ۱۹۲۰ ، حلقه مادرش را برای او فرستاد و آن دو رسماً نامزد کردند . چند تن از دوستان فیتزجرالد با این ازدواج مخالف بودند ، زیرا آنها زلدا را برای او ناشایسته میدانستند . به همین ترتیب ، خانواده اسقفی زلدا بهدلیل پیشینه کاتولیکی اسکات ، وضعیت مالی نامطمئن و نوشیدن بیش از حد ، نسبت به او محتاط بودند . فیتزجرالد در پی کسب ثروت ، در نیویورک برای آژانس تبلیغاتی بارون کولیر مشغول به کار بود و در اتاقی تکنفره در وست ساید منهتن زندگی میکرد . . با وجود خلق شعار جذاب « ما شما را در ماسکتین پاک نگاه میداریم » برای یک رختشوی خانه در آیووا ، مزد کمی برای آن دریافت کرد و زندگی را در فقر نسبی میگذراند . او که همچنان مشتاق فعالیت در حرفه پرآمد ادبی بود ، در اوقات فراغتش چند داستان کوتاه و طنز نوشت . با بیش از ۱۲۰ بار شنیدن جواب رد ، او تنها یک داستان به نام « طفلهای کوچک در جنگل » را فروخت و بابت آن مبلغ ناچیز ۳۰ دلار را دریافت کرد . فیتزجرالد سال ۱۹۳۷ پس از بستن قراردادی با کمپانی رسانهای « مترو گلدوین مایر » به لسآنجلس مهاجرت کرد . وقتی فیتزجرالد داستان کوتاه « دمای هوا » را در سال ۱۹۳۸ نوشت در مجله « اسکوایر » فیلمنامه و داستانکوتاه مینوشت و روی رمان تمامنشدهاش به نام « عشق آخرین تایکون » کار میکرد . داستان کوتاه دمای هوا درباره « اِمِت مونسن » ، نویسنده ۳۱ ساله الکلی است که به بیماری قلبی دچار است و داستان در لسآنجلس اتفاق میافتد . براساس توصیفی که خبرگزاری آسوشیتدپرس از این داستان دارد ، مونسن « بسیار خوشعکس » است ، « لاغر و زیبایی مرموزانه » دارد و داستان بهطور واضح سینمایی است . اسکات فیتزجرالد ۲۱ دسامبر ۱۹۴۰ درگذشت و روزنامه نیویورکتایمز در خبر درگذشت او نوشت : « آینده حرفهای درخشان او آنطور که باید هیچوقت تحقق نیافت . » فرانسیس اسکات فیتز جرالد یکی از بهترین داستان نویسان قرن بیستم به حساب میآید . متن داستانهایش همواره ، عاری از هرگونه پیچیدگی ادبی است . او در عصر جاز در ۲۴ سپتامبر سال ۱۸۹۶ در سنت پل مینه سوتا متولد شد . در زمان تولد او آمریکا به شهری با تکنولوژی پیشرفته تبدیل شده بود که روز به روز به تعداد شرکتهای بزرگ آن افزوده میشد . فیتز جرالد رمانهای خود را به چاپ رساند . در سال ۱۹۲۵ معروفترین رمان او نام گتسبی بزرگ به چاپ رسید . یکی از مجموعه آثار او ، داستانهای کوتاه اوست . در زمان حیات او داستانهایش مورد توجه قرار نگرفت و همسرش زلدا به بیماری روحی مبتلا شد . مجموعه داستانهای کوتاه او شامل ۵۴ داستان کوتاه است که در این مقاله یکی از داستانهای کوتاه او به نام رویاهای زمستان درسال ۱۹۲۲ به چاپ رسیده است و در ذیل سعی شده است این اثر به درستی به فارسی ترجمه شود .
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.